هر رابطه ای رمز دوامش «عشق» است
حسی به تو دارم - که تمامش «عشق» است-
با این همه از صمیم دل می گویم :
لعنت به تو و هرچه که نامش عشق است
***
موهای سیاه من سفید از عشق است
هر درد و غمی به من رسید از عشق است
نه فکر «تصاحب» و نه «ترک» ات هستم
این رابطه یک شکل جدید از «عشق» است!
***
عمری ست که ...
مادرم گفت: عروسم شکلاتی باشد!
لهجه اش مثل خودت خوب و دهاتی باشد..!
مادرم گفت:مبادا زن ارزان بخری!؟
او نمی خواست عروس اش صلواتی باشد!
عشق را خوب بفهمد و بغل کردن را
زن قشنگ است اگر عاشق ذاتی باشد!
اهل موسیقی و منطق،و...سیاست هم...هی
فلسفه خوب بداند،تله پاتی باشد!
راستی،خوب بداند که قفس یعنی مرگ!
در دلش عشق به ...
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
همدمی ما بین آدم ها اگر می یافتم
آه من در سینه ام یک عمر زندانی نبود
دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود
خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ست
دسترنج کاج ها غیر از پشیمانی نبود
چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه ...
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها؟ اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر، لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون ...
یکشنبه است، بوی غزل می دهد تنت
بوی گلاب، بوی عسل می دهد تنت
در انحنای عصر غریبانه ای چنین
انگار باز طعم بغل می دهد تنت
آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام
روی زمین بکر، گسل می دهد تنت
ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر!
ـ حیّ بخیر خیر عمل می دهد تنت
عاشق ترین دقایق یکشنبه ی منی
وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت
من هم به ...
پلک بر هم بزن، اين چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ تو در کل جهان پخش کند
خنده بر لب بنشان، حالت لبخند تو را
بدهم حاج حسين و پسران پخش کند
بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند
باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز ديوانگی ام را به جهان پخش کند
بشود فاشِ همه راز اشارات نظر!
قصه ی عشق مرا نامه ...
جز خسوف روی ماهت اتفاقی شوم نیست
می پرستم ماه را، از سجده ام معلوم نیست؟
آنقَدَر با سرعت این "عاشق شدن" رخ داد که
صحنه ی آهسته اش هم آنچنان مفهوم نیست
ترکمانچایی که من با چشمهایت بسته ام
بین کشورهای عاشق پیشه هم مرسوم نیست
این درشت افتادنِ چشمت درون عکسها
منکرش باشی، نباشی، مطلقا از زوم نیست
لا اقل تا زنده ام ...
شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت !...
بگریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت !
......
بهار بود و تو بودیّ و عشق بود و امید ،
بهار رفت و تو رفتیّ و هرچه بود گذشت
شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود ،
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت
چه خاطرات خوشی در دلم بجای گذاشت ،
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت !
گشود بس گره آن شب از کارهای بسته ...
مثنوی تازه ای از علی محمد مودب
سکوت وارم و دانی که حرفها دارمبسا حکایت ناگفته با شما دارم
پر از شکایتم از کربلای چار به بعدو از شکفتن گلهای بی قرار به بعد
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندمهنوز غرقه امواج سرد اروندم
هنوز در شب والفجر هشت مانده دلمکه از رها شدن دست همرهان خجلم
در این شبانه که غواص درد مواجمبه دستگیری یاران ...
خوب من! اضطراب کافی نیست - جسدم را برایت آوردم
هی بریدی سکوت باریدم - بخیه کردی و طاقت آوردم
در تنم زخم و نخ فراوان است - سر هر نخ برای پرواز است
تا برقصاندم، برقصم من - او خداوند خیمه شب باز است
از تبار خروش و طغیان بود - رشته آتشفشانِ بر موهاش
چشم هایش عصاره خورشید - زیر رنگین کمان ابروهاش
با صدایش ترانه هایم را - یک به ...
تو را از دست دادم ، آی آدم های بعد از تو !
چه کوچک می نماید پیش تو غم های بعد از تو
تو را از دست دادم ، تو چه خواهی کرد بعد از من ؟
چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم های بعد از تو ؟
تو را از دست ... ، دادم از همین زخم است ، می بینی ؟
دهانش را نمی بندند مرهم های بعد از تو
تو را از یاد خواهم برد کمکم ، بارها گفتم
به خود کِی میرسم ...
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه ...
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار ، از تو ...
یاد من باشد فردا دم صبحجور دیگر باشمبد نگویم به هوا، آب ، زمینمهربان باشم، با مردم شهرو فراموش کنم، هر چه گذشتخانه دل، بتکانم ازغمو به دستمالی از جنس گذشت ،بزدایم دیگر،تار کدورت، از دلمشت را باز کنم، تا که دستی گرددو به لبخندی خوشدست در دست زمان بگذارمیاد من باشد فردا دم صبحبه نسیم از سر صدق، سلامی بدهمو به انگشت نخی خواهم بستتا ...
رسوای زمانه منمدیوانه منمرسوای زمانه منمدیوانه منماز خود بیگانه منممست می خانه منمرسوای زمانه منمدیوانه منمرسوای زمانه منمدیوانه منمچون باد صبا در به درمبا عشق و جنون هم سفرمشمع شب بی سحرماز خود نبود خبرمرسوای زمانه منمدیوانه منمای خدای منشنو نوای منزمین وآسمان تو می لرزدبه زیر پای منمه و ستارگان تو می سوزدزناله های منرسوای ...
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری كه ز ......
دنیا شده ام یكسره سیر من گرفتم تو نگیر بود یك وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر زن مرا كرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر یاد آن روز كه آزاد ز غمها بودم تك و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر من گرفتم تو نگیر بودم آن روز من از طایفه دّرد كشان ...
دل خوش از آنیم که حج میرویم غافل از آنیم که کج میرویم کعبه به دیدار خدا میرویم او که همینجاست کجا میرویم حج بخدا جز به دل پاک نیست شستن غم از دل غمناک نیست دین که به تسبیح و سر و ریش نیست هرکه علی گفت که درویش نیست صبح به صبح در پی مکر و فریب شب همه شب گریه و امن یجیب
...
شبت شیکشبت بهشتشبت رنگارنگشبت ستاره بارونشبت پر خاطره
:: :: :: :: :: :: :: :: :: :::: ::
امیدوارم امشب که می خوابی سفر زیبایی داشته باشی به دنیای رویاهاعزیزترینم،تا برگردی به انتظارت بیدار میمونم . . .شبت بخیر
:: :: :: :: :: :: :: :: :: :::: ::
ای گل سرخ پاییزم شبت به خیر عزیزمبوسه به پات میریزم شبت به خیر عزیزموقت لالایی گفتنه تو خوب ...